سفارش تبلیغ
صبا ویژن

برترین خرد، شناخت آدمی به خویش است . هرکه خود را شناخت، خرد ورزید و هرکه نشناخت گمراه شد . [امام علی علیه السلام]

بهمن 85 - دختری با کوله‏ باری از امید
Search Engine Optimization
نویسنده : یاسی

 

 

 

:: دیگه کم کم داشتم خودم ُ ، توانایی هام ُ ، احساسات ، رویا ها و آرزو هام ُ فراموش می کردم !

:: اینکه کی بودم ، چی می خواستم ، چه اهدافی داشتم ، اینکه یه روزی برای رسیدن به اون چه که تو ذهنم بود از هیچ تلاشی دریغ نمی کردم ، اینکه یه روزی یه یاسی بود و هزار کار نکرده که واسه هر کدومشون یه عالمه ایده تو ذهنش بود . تمام زندگیم شده بود یه روز مرٌه گی بی هدف که تو بی خبری و پوچی خلاصه میشد .

:: یه اتفاق ... یه حادثه ... یه تلنگر ... یه ... لازم بود تا من ِ واقعی رو یادم بیاره ، روال زندگیمُ تغییر بده ، منُ از خواب غفلت بیدار کنه و ...

:: و اون اتفاق افتاد و ... من تغییر کردم ! 

:: تغییری که خیلی چیزا رو بهم ثابت کرد و نگاهم ُ به زندگی عوض کرد . باعث شد باور کنم که این منم ، منی که اشرف مخلوقاتم ، منم که میتونم دنیا رو تکون بدم ، به رویا هام جون بدم ، میتونم با یه انتخاب دُرست از یه قدم تا بی نهایت پیش برم ، میتونم با یه کلمه ی به جا ، حلقه های یه زنجیر گسسته رو به هم وصل کنم ، میتونم با یه لبخند گره اخم کسی رو باز کنم ، بذر محبت رو تو کویر دل آدما بکارم ، میتونم با هر شکست دوباره شروع کنم و با یه قصد و تصمیم هر بی نظمی و به هم ریختگی رو مرتب کنم .

:: من همونم که میدونم خواستن توانستنه ، همونی که هر لحظه در حال شکار فرصت های هدیه شده از مخلوق مهربونمم ؛ شکار شادی از دل غم ، شکار امید از دل نا امیدی ، شکار دوستی از دل دشمنی ، شکار گذشت از دل انتقام ...

:: من یه رودخونه م که هیچ وقت راکد نمیمونه ... معماریم که باید بنای زندگیم ُ آباد کنم ... هیچ قالبی برای من ساخته نشده ... من آزاد م ... باید نفس بکشم ... باید از بودنم لذت ببرم ... باید به جای مرثیه خوندن برای گذشته و روز های بر باد رفته به این لحظه و قدرت شگفت انگیز خدا فکر کنم ...

:: این منم که انتخاب میکنم ... و این بار به جای غم و نا امیدی و دشمنی ، شادی و امیدواری و دوستی رو انتخاب میکنم .

 

 

پ.ن 1: من این شعار مجله ی موفقیت ُ خیلی دوست دارم و هر روز چند بار تکرار میکنم که : 

 یه روزی ... یه جایی ... یه جوری ... یه کسی ... یه چیزی ... صبر داشته باش ... صبر داشته باش ...

پ.ن 2: چند تا ... واسه کسی که همه ی بهونه ی من واسه نوشتن این پُست بود .

پ.ن 3: دوستای عزیزم یادتونه تو پُست قبلیم ازتون خواستم واسم دعا کنین ‍؛ یه دنیا مرسی . « بعد یه سال که بنا به دلایلی نتونستم برم پابوس امام رضا (ع) ... انگاری امسال دلش به حال دل شکسته م سوخته و ... هفته ی بعد ( 24 بهمن ) میرم مشهد و ... نائب الزیاره ی تک تک شما دوستای عزیزم هستم.»

 

 

 


چهارشنبه 85/11/18 ساعت 11:53 صبح
نویسنده : یاسی

 

 

حکایت آدم

آدم را پرسیدند که از روزگار عمرت کدام وقت خوشتر بود ؟گفت : آن دویست سال که بر سنگی برهنه نشسته بودم و در فرقت بهشت ناله و گریه می کردم .

گفتند : چرا ؟ گفت : زیرا که هر روز بامداد ، جبرئیل می آمد و می گفت ، ملک تعالی می فرماید :  (( ای آدم ، بنال ، که، من که خالق تو ام ، ناله و گریه ی تو را دوست میدارم ))

 

 

 

 

شب فرو می افتد و من تازه میشوم

از اشتیاق بارش شبنم

نیلوفرانه

به آسمان دهان باز می کنم

ای آفریننده ی شبنم و ابر

آیا تشنگی مرا پایان میدهی ؟

تقدیر چیست ؟

می خواهم از تو سرشار باشم

. . .

جهان قرآن مصور است

و آیه ها در آن

به جای اینکه بنشینند ، ایستاده اند

. . .

درخت یک مفهوم است

دریا یک مفهوم است

جنگل و خاک و ابر ، خورشید و ماه و گیاه

. . .

با چشمهای عاشق بیا تا جهان را تلاوت کنیم

* سلمان هراتی *

***********************************************************

ای که تو یی همه کسم                   بی تو میگیره نفسم

***********************************************************

 

پ.ن 1 : بعد یک ماه و اندی دوری هیس از شما دوستای عزیزم ....... سلام :girl  خوبین همگی ؟؟؟ منم ایییییی بدک نیستم ، فعلا در حال حساب پس دادن درسهام اوووه  و ...

پ.ن 2 : تاسوعا و عاشورای حسینی رو به همه ی شما عزیزان تسلیت میگم .

پ.ن 3 : خدا جونم بد جوری دلم گرفته ... میدونم که میدونی ، میدونم که هوامُ داری ، میدونم که دوستم داری ... میدونی که دوستت دارم ... خدایا تنهام نذار ... هیچ وقت ... باشه ؟؟؟ خدای من ، ای خالق شبنم و ابر ، تشنمه ... چه ناباورانه تو کویر زندگی گیر کردم ...

پ.ن 4 :دوستای گلم دعا کنین که بشه ... ( فکر (...) نکنین که الان اصلا تو نَخ این چیزا نیستم ) هوار تا به دعای تک تکتون نیاز دارم ...

پ.ن 5 : مطالب بالایی هم نمیدونم چه ربطی به هم دارن ... خودتون یه ربطی بدین دیگه ... من که حالشُ ندارم .

 

 

 

 


دوشنبه 85/11/9 ساعت 3:57 عصر

همه ی نوشته های من
رفتن دلیل نبودن نیست
بر در می‏خانه رفتن کار یکرنگان بود
[عناوین آرشیوشده]
فهرست
204129 :کل بازدیدها
9 :بازدید امروز
4 :بازدید دیروز
موضوعات وبلاگ
درباره خودم
بهمن 85 - دختری با کوله‏ باری از امید
لوگوی خودم
بهمن 85 - دختری با کوله‏ باری از امید
لینکهای مفید

جستجوی وبلاگ من
:جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!

آوای آشنا
اشتراک
 
نوشته های قبلی
تیر 85
مرداد 85
شهریور 85
مهر 85
آبان 85
آذر 85
د ی 85
بهمن 85
اسفند 85
فروردین 86
اردیبهشت 86
خرداد 86
تیر 86
مرداد 86
شهریور 86
تابستان 1387
بهار 1387
زمستان 1386
لوگوی دوستان








لینک دوستان

بیابان گرد
پاک دیده
آدمک ها
لعل سلسبیل
برگ بید
ناگفته های آبجی کوچیکه
روزنوشت یک دانشجو
پاسبان *حرم دل* شده ام
دم مسیحایی
دختر مشرق...هاترا
من دیگه مشروط نمیشم
نغمه ی غم انگیز
رقص در غبار
من او
شما ها

ویرایش قالب