ديگر به سرد مهري خاکسترم مبين
امشب صفاي آبم و گرماي آتشم
امشب به روي توست دو چشم نياز من
امشب به سوي توست دو دست نيايشم
امشب ستاره ها همه در من چکيده اند
سرب مذاب ؛ پر شده در کاسه سرم
هر قطره اي زخون تنم شعله مي کشد
من آتش روانم ؛ من آتش ترم !
امشب به پارسائي خود دل نهاده ام
اي آفتاب وسوسه ؛ در من غروب کن !
آن رودخانه ام که تهي مانده ام ز آب
آه اي شب بزرگ ؛ تو در من رسوب کن