تو آمدي
آن شب که تو آمدي صفا پيدا شد پيمان شکني رفت و وفا پيدا شد
در غربت من که به جاي بيگانه نبود برقي زد و روي آشنا پيدا شد
گنجي که به سالها نهان بود از چشم با هلهله در خانه ي ما پيدا شد
يک عمر کوير فقر را پيمودم تا برق زد و کوه طلا پيدا شد
خورشيد سعادتي که بر من تابيددر سايه ي رحمت خدا پيدا شد
من بودم و تاريکي شب ها ناگاهاز گوشه ي آسمان سها پيدا شد
تا شکر خدا بگويم از ديدن تو در خلوت من حال دعا پيدا شد
با آمدنت که اختر بخت منيدر ظلمت شب ستاره ها پيدا شد