هجرتمن به اميد کمي مهر ، کمي عاطفه امکه بياميزد با ريشه عمرور نه اي کاش زمان قهر کندبه شکستن برسد شيشه عمر*نيمه باز است در حادثه هاکسي آرام از آن مي گذردکشتزاري است که پايان دروهر کسي از پل خود مي گذرد*مثل يک عطر که آميخته با صبح سحرسبزه زاري است پر از شاخه و برگهر کسي راه دل خود برودو سرانجام رسد تا دم مرگ*گل انسانيت هر که در اين دوره شکفتعکس خورشيد نهان در سبدش خواهد شدآشکار است شب معرفت منتظرانايزدي هست ، گل سر سبدش خواهد شد*اگر از کوه ، از آن کوه بلندصوت پژواک دلت آمده استچشم بر چشمه چشمان فلکناله ات سوي دلت آمده است*گرد زنگار بگير از نفس آينه هااگر از فرصتِ بودن شده اي خسته و زاراي که از حادثه ها مي گذريدرد من نيست به جز هجرت يار