اين پستت عالي بود
با واژه به واژه اش زندگي كردم
رفتم به كودكي
آيينه ي دلم رو كه تكوندم ديدمش
هنوز همون كوچك پاك خندان بود
هنوز همه ي شيطنت هاش رو پشت چشماش قايم كرده بود
هنوز پر ٍ شور بود...پر ٍ شادي ... پر ٍ لبخند... پر ٍ اميد... پر ٍ...
حالا اما خاليه...سرد و خالي
چشمهاي خالي از شيطنت
دل خالي از اميد
دستي خالي از محبت
چروك صورت دل!!!
نه!
نمي ذارم !
نمي ذلرم صورت دلم چروك برداره!
نمي ذارم كودك درونم بزرگ بشه!
نمي ذارم غبار غم روي دل قشنگش بشينه!
نمي ذارم چشماش جز زيبايي و خوبي ها رو ببينه!
نمي ذارم قد بكشه
نمي ذارم ...
نمي ذارم كودك احساسم دنيايي جز دنياي عشق و احساس و آرامش رو تجربه كنه
نمي ذارم!!!!!!!