دعوتنامه
دعوت از عشاق براي کمک
به کمک همه شما دوستاي عاشق احتياج دارم
تنهام نگذاريد
براش دعا کنيد
سلام آبجي ياسي عزيز!
خوبي خانومي گل؟
كجايي؟؟؟ نيستي؟؟؟
سلام همسايه.
سپاس بي کران از آخرين حضور سبزتان.
با يک دو بيتي به روز هستم و به انتظار حضور پر مهرتان مي نشينم.
گفتم خدا مرا حياتي بفرست
طوفان زده ام ، راه نجاتي بفرست
فرمود که با زمزمه ي يا مهدي
نظر گل نرگس صلواتي بفرست
يا علي
توكه خوبي ونازي مثل ياسي
چه وبلاگ قشنگي با كلاسي
بيا بامن بگير اي نازنين گل
به پيغام عزيزت يك تماسي
ياس خوشبو چرا شعر تو وبلاگت كمه
مگه نميدونش شعر ريشه عشق ومحبته
جلوه زندگي است .. منكه سر زدم يه غريبه اشنا
سلام
عيدتون مبارك
راستي پاييز مبارك
عاشق نشدي وگرنه مي فهميدي
پاييز بهاري است كه عاشق شده است...
.
اندوهي مهربان در دلم متولد شده!!!
نفمه هاي غم انگيزم هميشه منتظر نغمه هاي دل انگيزت مي مونه!
شاد و مانا
وقتي که من بچه بودموقتي که من بچه بودم ، پرواز يک بادبادکمي بردت از بام هاي سحرخيزي پلکتانارنجزاران خورشيد .آه ،آن فاصله هاي کوتاه .وقتي که من بچه بودم ،خوبي زني بود که بوي سيگار مي داد ،و اشکهاي درشتش از پشت آن عينک ذره بينيبا صوت قرآن مي آميخت .وقتي که من بچه بودم ،آب و زمين و هوا بيشتر بود ،وجيرجيرکشب هادرمتن موسيقي ماه و خاموشي ژرفآواز مي خواند .وقتي که من بچه بودم ،لذت خطي بودازسنگتازوزه آن سگ پير و رنجور .آه ،آن دستهاي ستمکار معصوم .وقتي که من بچه بودم ،مي شد ببينيآن قمري ناتوان را که بالشزين سوي قيچيباباد مي رفت –مي شد،آري مي شد ببيني ،و با غروري به بيرحمي بي رياييتنها بخندي .وقتي که من بچه بودم ،درهرهزاران و يک شبيک قصه بس بودتاخواب و بيداري خوابناکتسرشار باشد .وقتي که من بچه بودم ،زورخدا بيشتر بود .وقتي که من بچه بودم ،برپنجره هاي لبخنداهلي ترين سارهاي سرور آشيان داشتند ،آه ،آن روزها گربه هاي تفکرچندين فراوان نبودند .وقتي که من بچه بودم ،مردم نبودند .وقتي که من بچه بودم ،غم بود ،اماکم بود .
به سان کودکي مي مانم امشب بريده از فضاي گرم خانه ،ماًمن آرام!به سان کودکي سرخوشغرق در بازي، که ناگهرنگ دنيايش ،به دستان پليدي ،تيره و تاريک مي گردد!
ان زمانکه ساعتدنياي مرااز ثانيه ها تهي ميکرد.کسي نبود ببيندسُرمهزلالي اشک رارد سياهيبر گونه مي کشد.
روزه يك سو شد و عيد آمد و دلها برخاست مى زخمخانه به جوش آمد و مىبايد خواستتوبه زهد فروشان گران جان بگذشتوقت رند و طرب كردن رندان پيداست..سلام ياسي جون!
خوبي گلم؟
دلم برات تنگ شده خانومي... چرا نيستي؟طاعات و عباداتت قبولعيد رمضان هم مبارک!اميد بهترين ها برات مقدر شده باشه!.
اين پستت عالي بود
با واژه به واژه اش زندگي كردم
رفتم به كودكي
آيينه ي دلم رو كه تكوندم ديدمش
هنوز همون كوچك پاك خندان بود
هنوز همه ي شيطنت هاش رو پشت چشماش قايم كرده بود
هنوز پر ٍ شور بود...پر ٍ شادي ... پر ٍ لبخند... پر ٍ اميد... پر ٍ...
حالا اما خاليه...سرد و خالي
چشمهاي خالي از شيطنت
دل خالي از اميد
دستي خالي از محبت
چروك صورت دل!!!
نه!
نمي ذارم !
نمي ذلرم صورت دلم چروك برداره!
نمي ذارم كودك درونم بزرگ بشه!
نمي ذارم غبار غم روي دل قشنگش بشينه!
نمي ذارم چشماش جز زيبايي و خوبي ها رو ببينه!
نمي ذارم قد بكشه
نمي ذارم ...
نمي ذارم كودك احساسم دنيايي جز دنياي عشق و احساس و آرامش رو تجربه كنه
نمي ذارم!!!!!!!
دوست عزيز جالب وآموزنده بود .پيشاپيش عيد را به شما تبريك ميگم .اميدوارم دراين ماه بره كافي را برده باشيد .
خوشحال ميشم بازهم فرصت شد به وبم سر بزنيد .
همواره سبز وتندرست