سلام
اي پادشه خوبان داد از غم تنهايي
دل بي تو به جان آمد وقتست كه بازايي
يادته؟ گفتم:
يوسف ما ز تهيدستي خلق آگاه است
به چه اميد به بازار رساند خود را؟
(صائب)