• وبلاگ : دختري با كوله‏ باري از اميد
  • يادداشت : مرگ نور
  • نظرات : 4 خصوصي ، 2 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    نوميد مشو جانا ؛ اميد پديد آمد

    اميد همه جانها ؛ از غيب رسيد آمد

    نوميد مشو گرچه ؛ مريم بشد از دستت

    کان نور که عيسي را ؛ بر چرخ کشيد آمد

    نوميد مشو اي جان ؛ در حسرت اين زندان

    کان شاه که يوسف را ؛ از حبس خريد آمد

    يعقوب برون آمد ؛ از پرده‌‌ مستوري

    يوسف که زليخا را ؛ پرده بدريد آمد

    اي شب به سحر برده ؛ در يارب و يارب تو

    آن يارب و يارب را ؛ رحمت بشنيد آمد

    اي درد کهن گشته ؛ بخ بخ که شفا آمد

    وي قفل فرو بسته ؛ بگشا که کليد آمد

    « مولوي »

    پاسخ

    مرسي داداشي يه گلم اگر رفتم تو يادم كن اگر مردم تو خاكم كن اگرماندم در اين دنيا به مهر خود تو شادم كن
    زيبا کار کردي به نظر تو عشق چيه به چه عشقي عشق متعالي مي گن به من سر بزني خوشحال ميشم