باز مينويسم از سر خط
باز مي گويم قصهء اين زندگي
از هياهوي خفته
از گذشته هاي روبرو
از روزهاي تلخ و شيرين
از گناه ديگران سوختن!
از تلاش بي سر انجام
به هدف هاي نا معلوم
از دوستي شوم روزگار
از غفلت و درد هاي ماندگار
باز مي نويسم از سر خط
از حديث دل که خاک شد
از سکوت دل که نشکست
به غروري که زمين خورد
باز هم مي نويسم..
آري هنوز نفس مي کشم
گويي که تنها ترين تنها منم
و چه پوچ است
براي بيهوده ترين سوختن
باز مي گويم
باز مي گويم از خاطرات خفته
از يادگاري هاي مانده در ذهنم
به همزبونه تنهايي ها از خاطرات خفته
به همزبونه تنهايي ها
سلام ياسي جونم
مرسي که خبرم کردي
خوشحالم از اينكه بازم دعوت شدم به اينجا هرچند بي دعوتم خودم مثل يه مهمان ناخونده مزاحمت ميشدم......
گلدان شکست ، پنجره خم شد ، کلاغ مُرد دنيا دوباره در شُرُفِ اتفاق ... مُرد کودک نشسته گريه ، فقط گريه ، جيغ ... جيغ زن در کنار ِ شعله ي داغ ِ اجاق مُرد !... هي طعنه مي زند به زمين آسمان... مَرد - در خود فرو رفته ... چرا؟! اشتياق مُرد ... گنجشک ِ کوچکي که خودش را رسانده بود - بالاي تک درخت ِ قديمي ِ باغ ... مُرد !! اين جا زمين لرزه ... زمين ، لرز مي کند غم شعله مي کشد ... و زمين داغ ِ داغ مُرد پايان ِ شعر هم ، همه جا تيره تر شد و کودک درون ِ حجم ِ سياه ِ اتاق مُرد !...
سلام گلك
منم نميدونم چي بگم... راستش اصلا حوصله ندارم ، ولي خب دلم نيومد بدون كامنت برم...، فقط دعا كن عزيز... از آن ترسم كه بيايي من نباشم.
پناه ميبرم به آفريدگار فلق
سلام عزيزمممممم
خوبي؟
ميدونم كه الان كاي شوكه شدي از ديدن من..
راستي اووووووووووووووووووول..
يه دنيا معذرت خانمي از اينكه تاخير داشتم و نبودم..
انشاالله همين روزها به روز مشيم و ميتونيم باز كنار هم باشيم...
راستي خانمي امروز تولد منم هست...
بازم معذرت ميخوام از اينكه نبودم ...
قربانت