وبلاگ :
دختري با كوله باري از اميد
يادداشت :
كاش وقتي آسمان بارانيست
نظرات :
7
خصوصي ،
32
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
محدثه
به به
ببين اين گل دختر ما داره چي كار ميكنه
هر روز بهتر از ديروز
دست صاايران رو هم كه از پشت بستي بانوووووووووووووووووو
ولي من يادم نيست بچه كه بودم بارون ميومد چي فكر ميكردم اما همبازي كودكيم يكي بود به اسم كاوه،اينو خوب يادمه
هميشه دوست داشت خلبان بشه بره خارج! فقط ميدونم كه چند ساله آمريكاست
ياسي ناز من
درسته بيمارستان بخش اعصاب و روان اسمش يه جوريه اما روحت بزرگتر ميشه اينو بعد از يك ماه بهت قول ميدم ....
دوستت دارم گل ياس ...
پاسخ
سلام/// شيطون بلا حالا مطمئني از اين كاوه خان چيز ديگه اي نميدوني؟! :دي منم خبر ديگه اي از اين هم بازي خان ندارم! اصلا قشنگي هم بازي هاي كودكي به اينه كه تو همون دوران و خاطراتش بمونند! مگه نه؟! /// اين بزرگ شدن روح گاهي وقتا دل آدم رو مي لرزونه، يادمه ترم 6 كه يه ده روزي بخش روان بودم، كلي دوست پيدا كرده بودم... همه شون هم هنرمند! يكيش فكر كنم اسمش همايون بود روز آخري تصوير صورتم رو كشيده بود گذاشته بود رو ميز! به هر كي نشونش ميدم باورش نميشه اينُ يه بيمار رواني كشيده :دي/// منم دوستت دارم بانو :-*