سلام همسايه.
سپاس از آخرين حضور سبزتان.
با شاهکار آفرينش باز هم به انتظار حضور پرمهرتان هستم.
خدايا من کيستم که بر درگاه تو زارم يا قصه درد خود بتو پردازم.
در عشق تو من که هستم که در منزل من از وصل رخت گلي دمد بر گل من .
الهي اي راهنما به کرم ، فروماندم در حيرت يکدم ، آن کدام است ؟
دمي که نه حوا در آن گنجد نه آدم .
اگر من دم بيابم چون من کيست ؟ بيچاره زنده اي که بي نفسش بايد زيست
الهي از جود تو هر مفلسي را نصيبي و از کرم تو هر دردمندي را طبيبي و از رحمت تو
هر کسي را سهمي .
بگذار تا داستان درد خود بتو پردازم ، بر درگاه تو ميزارم و به اميد تو مي نازم ،
يک نظر در من نگر تا دو گيتي به آب اندازم .
مهر تو به مهر خاتم ندهم ...
وصلت به دم مسيح مريم ندهم ...
عشقت به هزار باغ خرم ندهم ...
يک دم غم تو به هر دو عالم ندهم ...
الهي هر چند ما گنه کاريم تو غفاري ، هر چند ما زشت کاريم تو ستاري ...
الهي گنج فضل تو داري و بي نظير و بي ياري ،
ما را سزاست که خطاهاي ما را در گذاري.
الهي به نشانت بينندگانيم ، به نامت زندگانيم ، به فضلت شادمانيم ، به مهرت نازداريم ...
از جام مهر تو مست ماييم ، صيد عشق تو در دام ماييم ...
زنجير معنبر تو دام دل ماست .
عنبر ز نسيم او غلام دل ماست .
در عشق تو چون خطي بنام دل ماست .
گويي که همه جهان بکام دل ماست .
الهي داني که من به خود و به اين ورزم و نه به کفايت خود شمع هدايت افروزم ...
از من چه آيد ؟ و از کردار من چه گشايد ، طاعت من به توفيق تو ، خدمت به هدايت تو
...
توبه من به رعايت تو ، شکر من به انعام تو ، ذکر من به الهام تو ...
همه تويي ، من که ام ؟ اگر فضل تو نباشد من بر چه ام ؟
الهي ، اگر تو مرا خواستي ، من آن خواستم که تو خواستي و آن خواهم که تو خواهي
آمين ..