چشمهام و بستم ... آروم آروم نفس می کشیدم ... هنوز حرف های اون توی ذهنم مرور میشد ... اولین باری نبود که این حرف ها رو می شنیدم ... با غرور خاصی می گفت : « شغل شما سخته ؛ شیفت شب و ... »
قبول داشتم حرفه ی آینده ی من مشکلات زیادی داره ، از شیفت شب کاری گرفته تا گاهی اضافه کاری های اجباری به دلیل کمبود پرسنل و از همه رنج آور تر توقعات و انتظاراتی که بدلیل عدم آگاهی از حیطه ی وظایف و اختیارات ماست .
ما از اونجایی لطمه می خوریم که هر پرسنلی تو ی بیمارستان به خودش اجازه میده خودش رو پرستار معرفی کنه ! اون موقع است که اگه خطایی بشه همه از چشم پرستار می بینند .
شاید پرستاری اونقدر از حیطه ی علمی و آموزشیش دور شده که بعضی ها جرأت این رو پیدا کردند که حرفه و معلومات ما رو با یک کار آموز 6 ماهه اشتباه می گیرند .
یکی از دلایل عدم توجه به کاربرد علمی پرستار اینه که ما خودمون این رو توسعه میدیم . مثلا وقتی داریم به پزشک شرح حال و گزارش میدیم به جای استفاده از اصطلاحات ، همون حرف های بیمار رو عامیانه تکرار می کنیم !!! حتی گاهی در مورد روند بیماری هم سوالی نمی کنیم !!! نحوه ی پوشش و برخورد بعضی از ما ها چه با همکاران و چه با همراهان بیمار هم بسیار پُر رنگ اثر میکنه . چرا باید موقعی که یکی از همراهان بیمار در حین گزارش نویسی یا چارت و ... به ما مراجعه میکنه با بی اهمیتی و گاهی اخلاق تُند این دیدگاه رو توسعه بدیم ؟ گاهی حتی خود ما هم همدیگر رو تضعیف میکنیم . گاهی اونقدر بی خیال میشیم که مسئولیت خودمون رو به دوش دیگری میندازیم !
. . .
با تموم این حرف ها باید دست به دست هم بدیم و به آینده چشم امید داشته باشیم . همون طور که پرستاری از گذشته تا به حال اینقدر پیشرفت کرده ، پس با یاری ما از این هم می تونه بهتر بشه . مگه اینکه ما فقط بشینیم و توقع حل مشکلات رو داشته باشیم !
باید با توکل به خدا حرکت کرد ... « یا علی »
پ ن : من این رشته رو با علاقه انتخاب کردم ، ولی الان که ترم 5 هستم اینقدر کم لطفی و ... از اطرافیان دیدم که ...؛ نمیگم پشیمونم ، نه ... ولی خسته ام ، نگرانم ، می ترسم از آینده ی کارم . تو این مواقع فقط این نکته که طرف کار پرستار خداست یه کم آرومم می کنه ...