![بگذار در آغوشت آرام گیرم](http://yourministrywebsite.com/i/u/2093347/i/dove-fly1.jpg)
سجاده ام را که باز می کنم عطر یاس های سپید حیاط مادربزرگ فضای ذهنم را پُر می کند... گم می شوم در بوی نان و ریحان و شب های جمعه... کبوتری می شوم با بال های شکسته که آرزوی آشیانه ای از قطرات شبنم را دارد به همان پاکی و زلالی... آرام دست نوازشی بر سر کبوتر دل می کشم و پروازش می دهم تا آسمان ندامت ها... همان جا که سرآغاز تولدی دوباره است...
پی نوشت:
* من گدا و تمنای وصل او هیهات/ مگر به خواب ببینم خیال منظر دوست/ دل صنوبریم همچو بید لرزان است/ ز حسرت قد و بالای چون صنوبر دوست...