من مرگ نور را باور نمی کنم
و مرگ عشق های قدیمی را
مرگ گل همیشه بهاری که می شکفت
در قلب های ملتهب ما
مانند ذره ذره ی مشتاق
پرواز را به جانب خورشید
آغاز کرده بودم
با این پر شکسته تا آشیان نور
پرواز کرده بودم
من با چه شور و شوق
تصویر جاودانه ی آن عشق پاک را
در خویش داشتم
اینک منم نشسته به ویرانسرای غم
اینک منم گسسته ز خورشید و نور و عشق
در قلب من نشسته زمستان دیر پا